غمباد...


با توجه به سیر صعودی تو-اوخ-ماتیک بودن اکنون زندگی و همچنین روند رو به رشد قند خون اینجانب که باعث می شود صبحها چشم هایمان آلبالو گیلاس بچیند باستحضار می رساند اگر یکوقت بلایی سر این جانب بیاید بای نحو کان بنده نه تنها دیگر از همه چی قهر خواهم کرد بلکه یکی از کلیه هایم را هم فروخته و مبلغ آنرا به یکعدد جاهل  ملس داده و از او تقاضا خواهم کرد کارهایی را که خودم نتوانستم انجام دهم یا نیمه کاره رها شده است تمام کند. این خط ـــــ اینم نشون *
نظرات 5 + ارسال نظر
شوکا شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ب.ظ

ببین حسن جان بوخودا من هم یه جاهل ملس هستما. میدونستم که خودت میدونی فقط خواستم یادآوری کنم. :دی
دیشب شما بودی رفیق؟

آخ قربون جاهلیت خانوم خانوما....دیشبم من نبودم کاش بودم! :-)

سالی شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ http://salijigmal.blogsky.com

حسن جون فعلا بیخیال این چیزا داداش

او کی ! اما بی خیال سالاد نمیشه داداششش!

شوکا یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ق.ظ

عجیبه آخه من یه تماس با کد شهر شما داشتم. یعنی کی میتونه باشه؟؟؟ من فکر کردم تویی!

حسن یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ق.ظ

شوکا جام خط قبلی من سوخته و من خط جدید خریدم اولش ۰۹۳۶ هست؟

شوکا یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ب.ظ

نه تلفن ثابت بود. موبایل نبود. ایرانسل که کد شهری نداره! در هر حال مهم نیست چون فکر میکردم ممکنه تو باشی بت گفتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد