در هجوم تشنگی/در سوز خورشید تموز پای در زنجیر خاک تفته مینالد گون: روزها را میکنم/پیمانه/با آمد شدن. غوک نیزاران لای و لوش گوید در جواب: چند و چند این تشنگی؟خود را رها کن همچو ما پیش نه گامی و جامی نوش وکوته کن سخن بوته خشک گون در پاسخش گوید :خمش پای در زنجیر /خوشتر/تا که دست اندر لجن
این دیگه مال شفیعی کدکنیه
من فکر می کنم کمن کسایی که دندون درد رو تحمل کنن و بهش ادکلن نزنن ..!
آدم موزیه دورو زیاد شده حسن جان...همه جا هم هستن بخوای نخوای از پشت همچین خنجر میزنن که نمیفهمی کی بود و چی شد البته شما که استاد مایی...اینا رو واس خودم میگم....جسارت نشه
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خدایا توبه
واسه آی کیو من یکی خیلی ثقیله!
ولی ندیدم از این آدما (البته به شرطی که قضیه رو سیاسی نکنیم!)
***
در باره کامنت پست قبل:
آخه عزیز جان کتاب قحطه میری کانت می خونی؟!!! بنده بمیرم دست به این قسم کتب نمی زنم!
اجتنابش ناپذیره!
وای وای وای!
نگوووووو
یه دوست بد داشتن از هزار تا دشمن داشتن بدتره!
عجب سیاستی....
بهتره بگیم عجب کثافتی :-)!
اثر کیه؟
یه دل خون...
دل خون که اینطور
در هجوم تشنگی/در سوز خورشید تموز
پای در زنجیر خاک تفته مینالد گون:
روزها را میکنم/پیمانه/با آمد شدن.
غوک نیزاران لای و لوش گوید در جواب:
چند و چند این تشنگی؟خود را رها کن همچو ما
پیش نه گامی و جامی نوش وکوته کن سخن
بوته خشک گون در پاسخش گوید :خمش
پای در زنجیر /خوشتر/تا که دست اندر لجن
این دیگه مال شفیعی کدکنیه
من فکر می کنم کمن کسایی که دندون درد رو تحمل کنن و بهش ادکلن نزنن ..!
آدم موزیه دورو زیاد شده حسن جان...همه جا هم هستن
بخوای نخوای از پشت همچین خنجر میزنن که نمیفهمی کی بود و چی شد
البته شما که استاد مایی...اینا رو واس خودم میگم....جسارت نشه